براي من يک چراغ بياور
وقتي به ديدار من آمدي
تو اي مهربان
براي من يک چراغ بياور و يک دريچه
تا از آن به ازدحام کوچه خوشبختي بنگرم
سحرگاهان که تابوتم بر دوش آشنايان راهي ديار باقي مي شود
تو هم اي آشناي سنگدل از خانه برون آي
و با تنها کلامت بگو:
رفتي؟ برو، منزل نو مبارک
ولي
در انتظار چيستي؟
اينجا هنوز تاريکي است
تو به ازدحام کدامين کوچه خوشبختي خواهي نگريست؟
وقتي دريچه مسدود است...
تو اي مهربان
براي من يک چراغ بياور و يک دريچه
تا از آن به ازدحام کوچه خوشبختي بنگرم
سحرگاهان که تابوتم بر دوش آشنايان راهي ديار باقي مي شود
تو هم اي آشناي سنگدل از خانه برون آي
و با تنها کلامت بگو:
رفتي؟ برو، منزل نو مبارک
ولي
در انتظار چيستي؟
اينجا هنوز تاريکي است
تو به ازدحام کدامين کوچه خوشبختي خواهي نگريست؟
وقتي دريچه مسدود است...
+ نوشته شده در یکشنبه دوازدهم خرداد ۱۳۸۷ ساعت 8:50 توسط سوری
|