وقتي به ديدار من آمدي
تو اي مهربان
براي من يک چراغ بياور و يک دريچه
تا از آن به ازدحام کوچه خوشبختي بنگرم
سحرگاهان که تابوتم بر دوش آشنايان راهي ديار باقي مي شود
تو هم اي آشناي سنگدل از خانه برون آي
و با تنها کلامت بگو:
رفتي؟ برو، منزل نو مبارک
ولي
در انتظار چيستي؟
اينجا هنوز تاريکي است
تو به ازدحام کدامين کوچه خوشبختي خواهي نگريست؟
وقتي دريچه مسدود است...