در ابریشم عادت آسوده بودم
در ابریشم عادت آسوده بودم
تو با بال پروانه من چه کردی.....
+ نوشته شده در پنجشنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت 11:0 توسط سوری
|
در ابریشم عادت آسوده بودم
تو با بال پروانه من چه کردی.....
شازده کوچولو پرسید:
کی اوضاع بهتر میشه؟
روباه گفت:
از وقتی که بفهمی همه چیز
به خودت بستگی داره...
رابطه تان را احيا كنيد...
نگذاريد به راحتي از دست برود...
نبضش را بگيريد هر از گاهى
ببينيد مي زند؟!
هرچقدر هم كم جان، احيائَش كنيد...
بعضى رابطه ها
فقط يك شوك مي خواهند،
تا برگردند به روزِ اول...
يك تنفسِ دهان به دهان!
گاهی دلم هیچ چیز نمیخواهد
جز گپ ریز ریز با مادرم
هی من حرف بزنم
هی او چای تازه دم بریزد
هی چایام سرد بشود
هی دلم گرم
آنجا که چایات سرد میشود
و دلت گرم
خانه مادر است
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی