خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی

خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی

چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی

ماضی بعید

از تو که حرف می‌زنم،
تمام فعل‌هایم ماضی‌اند
ماضی بعید
ماضی خیلی خیلی بعید
کمی نزدیک‌تر بیا
دلم برای یک حال ساده تنگ شده است...

بدون شرح

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

اتفاق عجیبی نمی‌افتد

در تراکم واژه‌ها

اتفاق عجیبی نمی‌افتد

فقط حرف‌های زیادی برای نگفتن پیدا می‌کنی...