خاطرت باشد

خاطرت باشد
هميشه اين تويی که می‌روی
هميشه اين منم که می‌مانم ...

پاییز نزدیک است

آري، پاييز نزديک است، اما پاييز که هميشه صداي خش و خش برگ ها در گذرها نيست، پاييز که هميشه با بوي مهر نمي آيد، پاييز گاهي در زيرسيگاري روي ميز، زير انبوهي از خاکستر است، گاهي حوالي عطري تلخ پشت يقه لباسي تا شده، گاهي هم نم بارانيست که گوشه چشمانت مي درخشد.
پاييز که هميشه لاي برگ هاي زرد و نارنجي نيست، گاهي در دل کاجيست ميان يک کاجزار هميشه سبز، گاهي قهوه ايست که سر مي رود، غذاييست که ته مي گيرد و لبخنديست که بي بهانه بر لبانت مي نشيند.
ساده بگويمت، دلتنگ که باشي پاييز نزديک است...

شهریور

"شهریور" اون سال پاییز بود ....