دوزاری مان به موقع نیفتاد
ببخشيد، یک سكه دوزاری داريد؟
می خواهم به گذشته ها، زنگ بزنم!
به آن روزهاي دور...
به دل های بزرگ،
به محل كار پدرم،
به جوانی مادرم،
به کوچه هاى كودكى،
به هم بازيهاى بچگى.
می خواهم زنگ بزنم به دوچرخۀ خسته ام،
به مسیر مدرسه ام که خنده های مرا فراموش کرده،
به نیمکت های پر از یادگاری،
به زنگ هاى تفريح مدرسه،
به زمستانی که با زمین قهر نبود،
به بخارى نفتى که همۀ ما را با عشق دور هم جمع می کرد،
می دانم آن خاطره ها کوچ کرده اند...
می دانم ...
آري مي دانم كه تو هم ، دنبال سكه مي گردى!!
افسوس...هیچ سکه ای در هیچ گوشی تلفنی،
دیگر ما را به آن روزها وصل نخواهد کرد...
حيف ...
صد افسوس که دوزاری مان به موقع نیفتاد!
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و چهارم دی ۱۳۹۶ ساعت 11:35 توسط سوری
|