خواب دیده ام می‌آیی
خیس و باران خورده
با اولین قطار
آنوقت بهار را می‌گویم
كه رد پاهایت را گل برویاند
و باران را كه بغض حنجره‌ام را
از شوق آمدنت ببارد
خواب دیده‌ام می‌آیی
...
نكند نیایی
و ایستگاه را منتظر قدم‌هایت بگذاری
و آسمانم را معطل چشم‌هایت كنی
نه! می آیی...
منتظرت خواهم ماند
با یك سبد سیب و مهربانی