ما شبی دست بر آریم و دعایی بکنیم
ما شبی دست بر آریم و دعایی بکنیم
غم هجران تو را چاره زجایی بکنیم
دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
تا طبیبش بسر آریم و دوایی بکنیم
آنکه بی جرم برنجبد وتیغم زد و رفت
بازش آرید خدارا که صفایی بکنیم
خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست
تادر آن آب و هوا نشود نمایی بکنیم
مدد از خاطررندان طلب ایدل و رنه
کار صعب است مبادا که خطایی بکنیم
سایه طایر کم حوصله کاری نکند
طلب از سایه میمون همایی بکنیم
مانگوییم بدو میل به نا حق نکنیم
جامه ی کس سیه و دلق خود از رق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم وبیش بداست
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
رقم مغلطه بر د فتر دانش نزنیم
سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم
شاه اگر جرعه رندان نه بحرمت نو شد
التفاتش به می صاف مروق نکنیم
خوش بر اینیم جهان در نظر راهروان
فکر اسب سیه وزین مغرق نکنیم
آسمان کشتی ارباب هنر می شکند
تکیه آن به براین بحر معلق نکنیم
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش کز ما غمگینیم
غم هجران تو را چاره زجایی بکنیم
دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
تا طبیبش بسر آریم و دوایی بکنیم
آنکه بی جرم برنجبد وتیغم زد و رفت
بازش آرید خدارا که صفایی بکنیم
خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست
تادر آن آب و هوا نشود نمایی بکنیم
مدد از خاطررندان طلب ایدل و رنه
کار صعب است مبادا که خطایی بکنیم
سایه طایر کم حوصله کاری نکند
طلب از سایه میمون همایی بکنیم
مانگوییم بدو میل به نا حق نکنیم
جامه ی کس سیه و دلق خود از رق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم وبیش بداست
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
رقم مغلطه بر د فتر دانش نزنیم
سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم
شاه اگر جرعه رندان نه بحرمت نو شد
التفاتش به می صاف مروق نکنیم
خوش بر اینیم جهان در نظر راهروان
فکر اسب سیه وزین مغرق نکنیم
آسمان کشتی ارباب هنر می شکند
تکیه آن به براین بحر معلق نکنیم
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش کز ما غمگینیم
+ نوشته شده در شنبه بیست و یکم اردیبهشت ۱۳۸۷ ساعت 8:59 توسط سوری
|