تنها راه رسیدن به کوچههای خیس کودکی
شاعر که شدم
نردبانی بلند بر میدارم
پای پنجرهٔ پرسههای پسین پروانه میگذارم
و به سکوت سلام آن روزها سرک میکشم
شاعر که شدم
میآیم کنار کوچهٔ کبوترها
تاریخ یادگاری دیوار را پررنگ میکنم
و میروم
شاعر که شدم
مشق شبانهٔ تمام کودکان جهان را مینویسم
دیگر چه فرق میکند
که معلمان چوب به دست
به یکنواختی خطوط مشقهای شبانه
شک ببرند یا نبرند؟
شاعر که شدم
سیمهای سه تارم را
به سبزههای سبز سیزده گره میزنم
و آرزو میکنم
آهنگ پاک صدای تو را بشنوم
شاید که شاعری
تنها راه رسیدن به دیار رؤیا
و کوچههای خیس کودکی باشد
+ نوشته شده در پنجشنبه هشتم دی ۱۳۹۰ ساعت 13:8 توسط سوری
|