زندگی می‌کشد آخر به کجا کارت را

باید از دور تماشا بکنی یارت را

روز دیدار، خودت را به ندیدن بزنی

شب ولی دوره کنی لحظهٔ دیدارت را

عاشقش باشی و تا عشق، خریدارت شد

دور سازی خودت از خویش خریدارت را

دوستش داشته باشی و نبیند هرگز

«دوستت دارم» در سینه گرفتارت را

بهترین پاسخ این درد، سکوت است، سکوت

نکند باز کنی مخزن‌الاسرارت را

رفتنی می‌رود و باز تو خواهی پرسید

از «نسیم سحر آرامگه یار...» ت را

"غریب آشنا"