مرگ عاقبت قصه ی کبوتر نیست
چگونه نقش نگاه تو در برابر نیست؟
تو رفته ای و دلم را هنوز باور نیست
....و سخت بود قبولش اگرچه می گفتند
که مرگ عاقبت قصه ی کبوتر نیست
میان این همه غربت میان این همه درد
دلم فقط به تو خوش بود _ بود! _ دیگر نیست
کنار گرمی این عشق شعله ها هیچند
و وصف حال تو با واژه ها میسر نیست
هنوز یاد تو در ذهن کوچه ها جاری است
بدون امر تو یک نقطه روی دفتر نیست
سکوت و تاول لبهای بسته .... بعد از تو
در این بلاد خزان خورده یک دلاور نیست....
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم آبان ۱۳۸۸ ساعت 10:32 توسط سوری
|
من را دوست بدار