نوشتن برای تــــو


نوشتن برای تــــو (!)
وقتی ندانی که برایت نوشته‌ام به چه درد می‌خورد ؟!

 

وهم شفافیت رود


بار زندگی را که زمین می‌گذاری
و شماره نفس‌ها را به سکون می‌بخشی
تازه می‌فهمی
زندگی بی‌بار
بی‌درد
رودی است که در چشمه‌هایش
شبنم و طراوت غریبه‌اند
و تا دلت بخواهد
ماسه باران است
برای وهم شفافیت رود


دوست عزيزم
 "محسن حاجي زين‌العابديني"

پرس و جو مکن


نه
پرس و جو مکن
حالم خوب است
همین دم‌دمای صبح
ستاره‌ای به دیدن دریا آمده بود
می‌گفت ملائکی مغموم ماه را به خواب دیده‌اند
که سراغ از مسافری گم شده می‌گرفت
باران می‌آید
و ما تا فرصتی ...
تا فرصت سلامی دیگر
خانه‌نشین می‌شویم

"سيد علي صالحي"

نمی‌توانی چیزی را که قرار است از دست بدهی، نگه داری



هیچ‌وقت نمی‌توانی چیزی را که قرار است از دست بدهی، نگه داری. فهمیدی؟
 تو فقط قادر هستی چیزی را که داری، قبل از آن‌که از دستت برود
 عاشقانه دوست داشته باشی!

"به خاطر وین دیکسی - کیت دی‌کاملو"


باز با تو تا آخر دنیا خواهم آمد


خسته‌ام
می‌آیی همسفرم شوی؟
گفتگویی میان راه بهتر از تماشای باران است
توی راه از پوزش پروانه سخن می‌گوییم
توی راه خواب‌هامان را برای بابونه‌های دره‌ئی دور تعریف می‌کنیم
باران هم که بیاید
هی خیس از خنده‌های دور از آدمی، می‌خندیم،
بعد هم به راهی می‌رویم
که سهم ترانه و تبسم است
مشکلی پیش نمی‌آید
کاری به کار ما ندارند،
نه کرم شب‌تاب و نه کژدم زرد
وقتی دستمان به آسمان برسد
وقتی بر آن بلندی بنفش بنشینیم
دیگر دست کسی هم به ما نخواهد رسید
می‌نشینیم برای خودمان قصه می‌گوئیم
تا کبوتران کوهی از دامنه رویاها به لانه برگردند
غروب است
با آن که می‌ترسم
با آن که سخت مضطربم
باز با تو تا آخر دنیا خواهم آمد

"سيد علي صالحي"