گاه گاهی کوی لیلی رفته بود


پای سگ بوسید مجنون، خلق گفتندش چه سود؟
گفت: گاه گاهی کوی لیلی رفته بود

تو در خانه مایی


چرخ امشب که به کام دل ما خواسته گشتن-- دامن وصل تو نتوان به رقیبان تو هشتن
نتوان از تو برای دل همسایه گذشتن -- شمع را باید از این خانه برون بردن و کشتن
                           تا که همسایه نداند که تو در خانه ی مایی
سعدی این گفت و شداز گفته خود باز پشیمان-که مریض تب عشق تو هدر گویدوهذیان
به شب تیره نهفتن نتوان ماه درخشان--کشتن شمع چه حاجت بود از بیم رقیبان
                           پرتو روی تو گوید که تو در خانه ی مایی