میر رضی الدین آرتیمانی


میر رضی الدین آرتیمانی از جمله شاعران گمنام شهرستان تويسركان است كه در روستاي "آرتيمان" چشم به جهان گشود و تخلص خويش را نيز از نام زادگاه خود برگزيد. آرامگاه اين شاعر فرزانه در حال حاضر يكي از آثار باستاني شهرستان تويسركان است كه از معماری بسيار زيبايي نیز برخوردار است. در ذیل نمایی از آرامگاه و نمونه ای از اشعار اين شاعر فرزانه را دیده و می خوانیم:

 

الهی به مستان میخانه‌ات
به عقل آفرینان دیوانه‌ات
به نور دل صبح خیزان عشق
ز شادی به اندوه گریزان عشق
به رندان سرمست آگاه دل
که هر گز نرفتند جز راه
به مستان افتاده در پای خم
به رندان پیمانه پیمای خم
به شام غریبان ،به جام صبوح
کز ایشان بود روز و شب را فتوح
که خاکم گل از آب انگور کن
هوسهای من آتش طور کن
به خمخانه وحد تم راه ده 
دل زنده و جان آگاه ده
الهی به آنان که در تو گمند
نهان از دل و دیده مردمند
می ده که چون ریزمش در سبو
 برآرد سبو از دل آواز هو
از آن می که در دل چو منزل کند
بدن را فروزان‌تراز دل کند
جهان منزل راحت اندیش نیست
ازل تا ابد یک نفس بیش نیست
می معنی افروز و صورت گداز
همه گشته معجون ناز و نیاز
 پریشان دماغیم ساقی کجاست
شرابی زشب مانده باقی کجاست
می کو مرا وا رهاند ز من
ز آئین کیفیت ما و من
 دماغم ز میخانه بويی شنید
حذر کن که دیوانه هويی شنید
مغنی نوای طرب ساز کن
دلم تنگ شد مطرب آواز کن
 به میخانه آی و صفا را ببین
ببین خویش را و خدا را ببین
 تو در حلقه می پرستان در آی
که چیزی نبینی به غیر از خدای
 بزن هر چه خواهی پا به سر
 سر مست از پا ندارد خبر
 الهی به جان خراباتیان
کز این محنت هستیم وارهان

عكس زيبا 1


در نظر دارم در صورت استقبال بازديدكنندگان عزيز از عكس‌هاي بيشتري در وبلاگم استفاده كنم. لطفا نظرتون رو بگين.

كاش امتداد لحظه تكرار دوباره با تو بودن بود

در رابطه با عكسش بحثي ندارم ولي شعرش خيلي قشنگه به نظرم.

به بهانه رمضان


روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است
آری افطار رطب در رمضان مستحب است
روز ماه رمضان زلف میفشان که فقیه
بخورد روزه خود را به گمانش که شب است
زیر لب وقت نوشتن همه کس نقطه نهند
این عجب نقطه خال تو به بالای لب است
یارب این نقطه که به بالا بنهاد
نقطه هرجا غلط افتاده مکیدن ادب است
شحنه اندر عقب است و من از آن می‌ترسم
که لب لعل تو آلوده به ماءالعنب است
منعم از عشق کند زاهد و آگه نبود
شهرت عشق من از ملک عجم تا عرب است
عشق آنست که از روی حقیقت باشد
هرکه را عشق مجازیست حمال الحطب است
گر صبوحی به وصال رخ جانان جان داد
سودن چهره به خاک سر کویش ادب است

"شاطر عباس صبوحی"

شهر تويسركان روز قبل از عيد نوروز


soori

اينجا تويسركان روز قبل از عيد نوروز است. به اين روز اصطلاحا "الف عيد" مي‌گويند. مردم اين شهرستان در اين روز طبق يك سنت قديمي براي خريد مايحتاج نوروز خود به بازار شهر مي‌آيند. اين عكس بخشي از بازار شهر در "الف عيد" است.

حرف های من و دنیا


حرف هایی بین  من و دنیا هست
 که بین من و دنیا باقی می ماند.

بی تو جان من چو آن سازی که تارش در گسست


یاد ایامی که خوردم باده ها با چنگ و نی
جام می در دست من، مینای می در دست وی
در کنار آیی، خزان ما زند رنگ بهار
ور نیایی فرودین افسرده تر گردد ز دی
بی تو جان من چو آن سازی که تارش در گسست
در حضور از سینه ی من نغمه خیزد پی به پی
آنچه من در بزم شوق آورده ام دانی که چیست ؟
یگ چمن گل، یک نیستان ناله، یک خمخانه می
زنده کن باز آن محبت را که از نیروی او
بوریای ره نشینی در فتد با تخت کی

"اقبال لاهوری"

جمله‌اي زيبا از شیخ ابوالحسن خرقانی


شیخ ابوالحسن علی بن جعفر بن سلمان خرقانی یا علی بن احمد، عارف بزرگ قرن‌چهارم و پنجم هجری از چهره های بسیار درخشان عرفان ایرانی است.
 وی در سال 351 یا 352 هجری در قصبه خرقان قومس از توابع بسطام متولد شده و در روز سه شنبه دهم محرم (عاشورا) سال 425 هجری در هفتاد و سه سالگی در‌همان قصبه خرقان جهان را بدرود حيات گفت.
از جملات قصار اين عارف گرانقدر جمله زير است:
"هر کس در این سرا درآمد نانش دهید و از ایمانش مپرسید؛ آن که در درگاه خداوند به‌جان ارزد در سرای بوالحسن به نان ارزد."

روزهای سخت ایل در راه است


ایلخان
از گرد راه می رسی
در گرما گرم ظهر
خستگی ات را به تن چشمه می دهی
_بوی نان به خویش می خواندت_
*
گاهی عبور خاطره ها را سر می چرخانی :
روزهای ایل
خنکای سیاه چادرها  
دامان دشت و قامت بلند اسب‌ها   
و سگان رها که آمدن بهار را دم تکان می دهند     
-لبخند میزنی_
*
حالا به یاد روزهای رفته
کوچ می کنی به خویش و غمت را در پک های عمیق سیگار جان می دهی:
روزهای سخت ایل در راه است
دامان خشک دشتها و قامت تکیده ی اسب‌ها
و سگان رها که آمدن بهار را پوزه بر خاک می کشند
_لبخند پشت نگاهت قرق شده است_