سال جدید

 

کاش سال جدید
تو را به من تحویل بدهد

 

بهانه

 

برگ از درخت خسته می شود؛

وگرنه پاییز بهانه است...

 

بهانه

 

برگ از درخت خسته می شود؛

وگرنه پاییز بهانه است...

 

بهانه

 

برگ از درخت خسته می شود؛

وگرنه پاییز بهانه است...

 

چـــاره این عشق، قهوه قجری ست

 

نگیر از این دل دیوانه، ابر و باران را

هوای تنگ غروب و شب خیابان را

اگر چه پنجره ها را گرفته ای از من

نگیر خلــوت گنجشک ­های ایوان را

بهار، بی تو در این خانه گل نخواهد داد

هــوای عطــر تو دیوانه کرده گلدان را

بیا که تابستان، با تو سمت و سو بدهد

نــگــاه شعــلــه ­ور آفــتابگــردان را

تو نیستی غم پاییز را چه خواهم کرد

و بــی پــرنده­ گــی عصرهای آبان را

سرم به یاد تو گرم است زیر بال خودم

اگر به خــــانه ام آورده ای زمستان را

بریز! چـــاره این عشق، قهوه قجری ست

که چشم های تو پر کرده اند فنجان را ...!

 

"ا.معادی"