جه لذتی دارد

 

جه لذتی دارد از فردای نیامده نترسیدن،
گوش به باران دادن،
چای درست کردن،
پادشاه وقت خود بودن…


ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

شب به شب قوچی ازین دهکده كم خواهد شد

ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد!

 

 

قلعه عنقا

زلف آن است که بى شانه دل از جا ببرد

نه که از ماشطه هم زحمت بى جا ببرد

دزد را راه به گنجينه پنهانى نيست

او همه نقشه که نقدينه پيدا ببرد

مرغ جان سرمدى و سنگرى قاف بقاست

کى فنا ره به سوى قلعه عنقا ببرد

ليک از آن دزد که ايمان برد ايمن نشوى

او قسم خورده که صد دل به يک ايما ببرد

"شهریار"