عزیز ساده ی من !



فاصله من و تو را
خیابان ها و دیوارها نیافریدند
فاصله را نفس‌ها آفریدند
دست هایی که به امید دیدار فردا
ازهم دور شدند ...
عزیز ساده ی من !
همیشه آن که عاشق تر است
ساده تر است...
و آن که ساده تر عاشق تر !
این راز تمام کوچه های خلوتی است
که انتهای بن بست خود را
با قدم های عاشقان
پرواز می کنند...
پس ازتو من
مسافر دوره گردی شده ام
شبیه پری در باد
درد قاصدک ها را بر دوش می کشم
وقتی بر شانه های باد
بوسه می زنند
دوره گردی مانده در راه فردا
که سهم خوشبختی اش را
با انتظار آمدنت
کوچه به کوچه
شهر به شهر
می گرید...
و تو خیال می کنی باران می‌بارد ...
 عزیز ساده ی من !

منبع: http://m_gahanbakhsh.persianblog.ir/

لیلی آن باشد که مجنونت کند


هر چه صید دلبران کردم به ناز
چشم صیادم طمع آورد باز
یک دو روزی عاشقی کردم به جهد
یک دو روزی بعد بگذشتم ز عهد
پیر عشقی در برم روزی نشست
گفتنی ها گفت  و زنجیرم گسست
هم بدانستم که سر عشق چیست
هم بدانستم که مرد راه کیست
عشق آن باشد که نآید در کلام
صید آن باشد که بگریزد ز دام
باده آن باشد که بر بادت کند
بیستون گردی و فرهادت کند
جام آن باشد که چون گیری به دست
دو جهان بینی در آن در قبض و بسط
لیلی آن باشد که مجنونت کند
گر چوموسی باشی افسونت کند…